یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

وای چقدر دلم سوخت وقتی دیدم رضا صفدری مرده تن صداش قشنگ یادمه مجری بود وای چی بگم آدم به این جوونی و سکته چقدر آدم تاسف میخوره  

http://iran-uk.com/article.php?id=61952

وای چقدر دلم سوخت وقتی دیدم رضا صفدری مرده تن صداش قشنگ یادمه مجری بود وای چی بگم آدم به این جوونی و سکته چقدر آدم تاسف میخوره  

http://iran-uk.com/article.php?id=61952

جیغ

ماشالله این دخمل ما یه لحظه نمیشینه یه جا وقتی هم کسی کنارشه دست طرف رو میگیره خودش هم راه رو نشون میده یعنی که بریم ددر اونوقته که اون طرف حالا هرکس میخواد باشه حتی مادر بزرگ 85 ساله باباش باید خانم رو راه ببرن 

 

تازگی ها موقع عوض کردن پمپرزش خیلی اذیت میکنه اصلا اجازه نمیده دیروز با هزار مکافات عوضش کردم بعد نشستیم روی مبل خوابوندمش که جوراب بکنم پاش خودش هم شونه تو دستش داشت بازی میکرد یه لنگه جورابش نبود دیدم تو راهرو افتاده یکتا هم که مشغول بازی بود اصلا فکر نمیکردم که بخواد بچرخه  

با سرعت نور رفتم جورابو برداشتم دیدم یکتا منو نگا کرد و با اجازتون چرخید منم جیغ اااااااااااااا اونم افتاد و از جیغ من شوکه شده بود و همراه من اونم جیغ ااااااااا و انوقت گریه والا خدا رو شکر زهلش نترکید و خدا رو شکر افتاد روی قالی نه روی پارکت و خدا رو شکر با سر نیافتاد  

 

گرفتمش تو بغل و ماچش کردم اونم میگه ماماااااا و گریه  

 

بعدش که آروم شد یادم به صحنه افتادنش اومد که بنده خدا افتاد هیچیش نشد ولی از جیغ بنفش من اونم با من مثله شوکه زده ها جیغ زد  دقیقا قیافش اینجوری بود  

 

شب که رفتیم بالا پیش مامان بزرگش اینا داشتم تعریف میکردم تا رسیدم به جایی که گفتم من اینجوری جیغ زدم یکتا که مشغول بازی بود همچین نگاهی به من کرد و لباشو ورچید و اهن اهن گریه کرد بمیرم الهی چه مامانه بدی

وبلاگ جدید

آدرس وبلاگ  جدیدم برای لاغر کردن خودم 

 

http://sayeyu.blogsky.com/

یکتای 10 ماهه

دخمله گلم 10 ماهه شدی و فقط 2 ماه مونده تا بشی یک ساله وای چقدر زود گذشت الان برای خودت خانمی شدی اینقدر باهوشی ماشالله که هر کس هر کاری میکنه زود یاد میگیری و انجام میدی مثلا شعر شکیرا هست وکا وکا وقتی عمه جونت برات میخونه تو هم با اون میگی ووووتتتااااا 

 

خیلی هم ددری شدی باید یکی دستتو بگیره و هی ببریش اینور و اونور وای از اون وقتی که کسی همراهیت نکنه همچین گریه میکنی و سرت رو میدی عقب که تا الان دو بار بدجور سرت خورده هم به مبل و هم به در ای شیطون بلا  

 

چیزه بده دیگه هم که یاد گرفتی مو کشیدنه خدا نکنه موهای من بیاد تو دستت همچین با تمام قدرت میکشی که جیغم در میاد  

وقتی هم صدای زنگ در میاد اگه من تو اتاق نباشم میگی ماما الهی قربونت برم خانم خانمای من و بابایی  

میدونی بابایی اینقدر عاشقته که بیشتر از من در نگهداری تو حساسیت داره مثلا اگه پتو یه کم از روت بره عقب میگه الان سرما میخوره یا شبها وقتی خوابی اون چند بار بهت سر میزنه که ببینه راحت خوابیدی  

خدا رو شکر بابای خوبی داری ایشاالللههه که از مامانت هم راضی باشی و ایشالله تو هم برای ما دخمل سالم و صالحی باشی که با نگاه کردن بهت تمام خستگی ها و دلتنگی هامون  رو فراموش کنیم الان که اینطوریه مطمئنم بزرگ هم بشی به امید خدا یار و همراه ما میشی

روزانه

ماشالله چقدر ایرانی برای عید اومده ترکیه دیشب شبکه خبری ترکیه داشت گزارش میداد که ایرانی ها در ایام تعطیلات نوروز خیلی به ترکیه سفر میکنن حتی اسم گوگوش رو هم برد که خواننده محبوب ایرانی هاست و 24 مارچ در استانبول کنسرت داره اینم یه تبلیغ بود از طرف ترکها برای گوگوشه خدا شانس بده اون موقع ها که هنوز دوباره خواننده نشده بود یعنی شعرهای ایام جوانیش خوشم میومد از آهنگاش مخصوصا مرداب پیر اما الان بدم میاد ازش از شعرهای جدیدش اصلا خوشم نمیاد مخصوصا یه آهنگی هست که عین تیپ مدونا رو زده با لباس قرمزه احساس میکنه در حد مدونا شده  

 

به هر وبلاگی سر میزنم غایبن احتمالا در گشت و گذار نوروز هستن ایران که بودم خوشم نمیومد از دید و بازدید ولی الان خوشم میاد یادش بخیر وقتی میرفتی خونه کسی اون موقع که بچه بودیم دلمون عیدی میخواست یه داداش دارم 2 سال ازم بزرگتره مینشستیم عیدیهامونو میشمردیم بعد از عید هم اون چیزی که دلمون میخواست رو میخریدیم یادمه 9 ساله بودم دلم از این اورگها میخواست تازه اومده بود اون موقع هم که مثله الان نبود که این همه تنوع اسباب بازی باشه و پدر و مادرها از این مغازه برن اون مغازه برای بچه ها خلاصه اون سال اونو خریدم انگار که دنیا رو داشتم  

یه بارشم یه جامدادی دلم میخواست از اون مدرنهای اون زمانه که رمزی بود یا یه دکمه میزدی پاکنت میومد بیرون اونم خریدم  

ای یادش بخیر .... 

وقتی بزرگتر شدیم میدونستیم که عیدی کم گیرمون میاد و خجالت میکشیدیم از کسی عیدی بگیریم  

وقتی دیگه از سنه عیدی گذشتیم باید پذیرایی مهمونا رو میکردیم که بگن چه خانمه  

بعد از ازدواج هم که همش در فکر تهیه سفره هقت سین شیک و پیک و خرید لباس و غیره گذشت حالا هم که از دیار دوریم سعی کردم که سنت رو به جا بیارم 

از شبکه جام جم هم اومده بودن انکارا و جشن نوروز داشتن که نشد برم شوی لباس اقوام ایرانی هم تو آنکامال بود که نشد برم دیگه هیچ خبرهای عید ایران هم که از مامان و خواهرم میگیرم  

 

سال نو دوستای وبلاگیم مبارک باشه 

 

پرنده جون - فائزه جون- مریم جون مامان باران - زهرا جون- یاسمین جون و دخملش- آقا عرفان شیرازی- بهنوش جون- جینا جون و همگیییی 

 

امسال در کنار سفره هفت سینی که چیدم یه میوه خوشمزه و خوشگل هم بود اونم یکتا خانم شیطون  

روز شنبه با یکتا رفتیم ماهی خریدیم سنبل خریدیم ولی از شانسمون همون شب ماهی مرد ولی بابایی یکتا یکشنبه زفت و برامون یه ماهی گلی دیگه خرید که با اجازتون اونم دوشنبه مرد انگار این ماهی گای ها هر جای دنیا باشن عمرشون کوتاهه  

سفره هفت سین رو که تو عکس گذاشتم رو چیدم و تا یکتا نخوابیده بود ازش عکس گرفتم تا به عنوان اولین عیدش در سال 90 یه خاطره باشه  

خودم و یوکسل هم با اینکه حسابی خوابمون میومد بیدار نشستیم تا تحویل سال

آخرین ساعات

تقریبا 4 ساعت مونده به سال جدید  

چند تا عکس از سفره هفت سینمون و عکس یکتا  

راستی موهای یکتا رو هم کوتاه کردم خودمممممم یه عکس با مو و یه بی مو هم میزارم 

 

عیدتون مبارک باشه بیایم تو این ساعات آخر همه غصه ها رو برای چند ساعت هم شده فراموش کنیم سخته چون بالاخره هر کسی غمی داره ولی سعی کنیم 

  

خدا کنه امسال سالی باشه که ایشالله وقتی ساله دیگه یادش کردیم لبخند روی لبامون بیاد آمینننننننننننننننننننن 

http://s1.picofile.com/file/6456848088/200320111752.jpg  سفره هفت سین 

 

http://s1.picofile.com/file/6456854124/130320111737.jpg یکتا با مو 

http://s1.picofile.com/file/6456861166/130320111738.jpg یکتا با مو 

 

 http://s1.picofile.com/file/6456865190/200320111767.jpg یکتا بی مو پای هفت سین 

 

http://s1.picofile.com/file/6456868208/200320111755.jpg 

 

http://s1.picofile.com/file/6456892352/P3200007.jpg

عید امسال

امروز اخرین شنبه سال 89 هست و برای هر کسی یاد اور خاطرات سالی که گذشته در واپسین ساعات سال 

پارسال اولین عیدی بود که بعد از 28 عید در کنار خانواده دور از همه جشن گرفتم و اولین باری بود که در کنار کسی جشن گرفتم که چیزی از عید نوروز ما نمیدونست برای همین کارم بیشتر بود چون باید به نحو عالی جشن میگرفتم و بهش نشون میدادم و توضیح میدادم که این آیین ما و این نشانها به چه معناست خدا رو شکر پارسال روز اول فروردین این احساس برای من خوشایند تر شد چونکه نوروز جهانی شد و رفتیم پارک و از هر کشوری اومده بودن با لباسهای سنتی و رقصهای محلی خودشون و واقعا حسابی بهم خوش گذشت  

 

امسال یه فرشته کوچولو کنارمه که وظیفه ای دارم در قبالش که بهش نوروز رو بشناسونم و با فرهنگ ملیت مادرش و طبیعتا خودش آشنا بشه برای همین سفرمو قشنگ آماده کردم . و امروز به اتفاق خانم کوچولو میرم که براش ماهی گلی بخرم و شمع بخریم و سبزه که اینجا نیست و سبزه منم مثله پارسال سبز نشده بجاش میخوام گل بخرم  

ایشالله که امسال سالی باشه اول از همه سلامتی برای همه و بعدش رسیدن به آرزوهای قشنگ برای هر کسی 

دعا میکنم که خدا به کسایی که در انتظار فرزندی هستند خدا دعاشون رو مستجاب کنه و ساله دیگه دامنشون سبز بشه  

 

پیشاپیش عید همه مبارک

تا دوشنبه باید جواب بدم که میخوام برم سر کار یا نه؟؟ 

نمیدونم؟ فقط 48 ساعت فرصت فکر کردن دارم؟؟؟؟؟

چرا بعضی از ما ایرانی ها اینقدر بدقولیم و دروغگو  ؟؟؟ 

 

چرا بیشتر هدفمون از یه رابطه کلک و نیرنگه؟ 

 

چرا چیزی رو کخ نمیدونیم میگیم میدونیم؟؟ 

 

چرا کاری رو که نمیتونیم بکنیم میگیم به این خوراکه ماست ؟؟؟ 

 

چرا اعتبار خودمون رو با حرف بالا میبریم نه عمل؟؟؟ 

 

به پست من هم یه همجین آدمی خورد و حسابی اینجا جلوی یه آدم معتبر که حرفش عمل و سنده شرمنده شدم واقعا چی بگم؟؟؟؟  

فقط میدونم اگه تو دنیا الان بی اعتباریم و کسی برای یه ایرانی هم تره خرد نمیکنه همش تقصیر خودمونه نه هیچکس 

 

 

 

 

دخمله گلم داره یواش یواش راه میره قربونت بشممممم عزیز ه مادررررر 

بابا میگه مامان میگه  

دست میزنه / بای بای میکنه/ بوس میکنه/ خودشو قشنگ لوس میکنه/ عاشق بسکویت نمکیه مثله ترد نمکی خودمون / موهاش انقدر بلند شده که سه گوش میبندمش / دو تا دندون بالاش عین موش بزرگ و سفید /  

تمام عشق زندگیمون در یکتا خلاصه میشه اینم بگم حسوده دخمله ما اگه منو بابایش یه کم عشقولانه بشیم زود عکس العمل نشون میده و خودشو میرسونه بینمون و مگه یعنی منو بوس کنینننننن ای بلااااااا

برف2

کماکان هوا برفیه و چجوری من اومدم سر کار تعریف میکنم: 

 و

از طرفه خونمون مجبور شدم با دولموش مثله مینی بوسه خودمونه بیام چون اتوبوس اصلا نمیتونست تو این تپه ها حرکت کنه  

با این حال مسیرم از مسیر همیشگی نبود و باید راهی پیدا میکردم بالای پل که پیاده شدم 5 دقیقه منتظر اتوبوس مقصد موندم که به دلیل ناشی بودنم به عقلم خطور کرد که بپرسم آیا اتوبوس مسیر من میاد یا نه؟ که معلوم شد نه باید برم زیر پل رفتم پایین تا ایستگاه اتوبوس داشتم پیاده میرفتم که دیدم یه اتوبوس که مسیر من هم میره داره میاد و  10 تا مرد زود دویدن که سوار بشن اخه اونجا ایستگاه نبود منم فکر کردم به خاطر هوا حتما اتوبوسه دلش سوخته و وایساده منم دنبال مردها میدویدم خلاصه سوار شدم همه مرد بودن تعجب نکردم چونکه تو مینی بوس هم همه مرد بودن یه بنده خدایی بلند شد و جاشو داد به من منم کارت اتوبوسم رو در اوردم و گفتم میشه برام دست به دست کنین کارت بزنین ؟ که گفتن خواهر جون این سرویس ادارست نه اتوبوس  

ولی خدا عمرشون بده گفتن عیب نداره راننده نمیفهمه با ما هم مسیری خلاصه منو تا نزدیک افیس رسوندن و زود رسیدم سر کار هنوز کسی نیومده بود یخ زدم

برف

برف به شدت در حاله باریدنه  ....... 

 

این هفته دوره 20 روزم تموم میشه  و نمیدونم آیا برم سر کار یا نه؟؟؟؟؟؟  

از یه طرف میگم یکتا تنها میشه البته مامان بزرگ و بابابزرگ و عمش مواظبش هستن بابا بزرگش سوپ براش درست میکنه شب هم خودم درست میکنم ولی خوب منو ساعت 6 میبینه 

 

از طرفی کار کردن رو هم دوست دارم چون زحمت کشیدم 4 سال درس خوندم ایران کار کردم بعد بخوام بشه خانه دار هم یه کمی سخته چون دوست دارم پیشرفت کنم پیدا کردن کار هم هر زمان امکان پذیر نیست چون امسال 30 ساله میشم نمیدونم چکار کنم ...... 

 

امروز سوار اتوبوس از یه سر بالایی به زور کمک مردها رفتیم بالا ولی سر پایینیه اتوبوس سرررررر خورد و ما چرخیدیم و همه جیغ میزدند که الان قل بخوریم ولی مثله چرخ و فلک اینقدر چرخید تاااا خورد به یه ماشینه پارک شده و ایستاد ما هم زود پیاده شدیم و لی با 2 ساعت تاخیر رسیدم به شرکت  

خوب این سختیها رو هم کار کردن داره .... 

برم یا که نرم نمیدونمممم؟؟؟؟؟ لطفا بهم کمک کنید نظر بدین 

 

 

پ.ن: من اگه برم سر کار جمعه و یکشنبه تعطیلم و شنبه هم ساعت 9/30 تا 30/1 سر کارم 

پ.ن 2: برف وحشتناک در حاله باریدنه یعنی امروز من زود اومدم خونه ساعت 4 خونه بودم ولی از اتوبوس پیاده که شدم تا بیام خونه برف که بود هیچ بوران هم بود یعنی باد روی برف که مثله تو فیلمها گردابیه و صدا هووووو میده یعنی 2-3 دقیقه راه تا خونمون داشتم کور میشدم  

تا حالا اینجوری ندیده بودم پارسال برف اومد نه اینجوری امسال هم دو باری برف بارید اما معمولی حالا که موقعه بهاره این برف وحشتناک داره میباره خدا کنه فردا راه باز باشه آخه میدونید آنکارا همش تپه مانند مثلا من که شیرازیم برام تپه تلویزیون خیلی تپه شیبداری بود .ولی در برابر تپه های اینجا که همه خونه ها روش ساکنن بچشون هم نمیشه به خاطر همین اینجور برف باریدن همه چی رو مختل میکنه  

یوکسل هم هنوز که ساعت 7 ترسیده خونه خدا کنه ماشینشون سررررر نخوره

امروز دخملک رو  برای معاینه 9 ماهگی بردم دکتر خدا رو شکر نرمال بود بعدش یه خورشت فسنجون با رب انار ایرانی که از ایران اورده بودم درست کردم و یه ماکارونیه مخصوص کودک هم برای اولین بار برای یکتا که خوشش اومد الان هم میخواهیم با هم یه چرت عصرانه بزنیمممم  

 

پیشرفت یکتا در نه ماهگی : 

4 دندون 

چهار دست و پا راه رفتن 

تلاش برای بلند شدن 

خوردن بسکوییت های متفاوت 

بوس کردن 

هو هو هو کردن با دست و دهنش 

قربونت برممممممممم ایشالله

دلتنگی

چقدر آدم دلش میگیره و از هر چی کار ه بیزار میشه 

اینجایی که دارم دوره میگذرونم الان که ترکی بلدم میفهمم که به هم چی میگن  

مثلا برای خرید از ایران اینقدر دارن به فروشنده ایرانی که مثلا یه شرکت خیلی معروفه ایرانه فشار میارن که بیچاره ها ارزون بدن همش هم میگن تا میتونیم باید بهشون فشار بیاریم چون تو تحریمن مجبورن .... 

حالا حسابشو بکنید پولش میره تو جیبه بابای ترک یعنی تمام سودش برای اینا میمونه و فقط تولید کننده ما مجبورهههه که بفروشه  

یا مثلا از صبح تا الان منتظره یه عکسیم که میل بشه ولی چون سرعت پایینه لود نشده چقدر بهمون میخندن اینها همش باعث میشه که آدم دلش بگیره 

مثلا بعضی شرکتها که ارزون نمیدن میگن که چرااااا نمیدن ارزون اونا که تحریمن بهشون باید فشار بیاریم امروز که ناراحت شدم گفتم همیشه که قرار نیست تحریم باشه بالاخره تموم میشه مجبور نیستن ارزون بفروشن که  

خلاصه دلم میخواد این دو هفته تموم بشه مشکل از اینها نیست خوب دارن کار میکنن و ظبیعی که هر کس ماله مفت میخوادولی چرا از ما سود ببرن؟ 

 

الان دلم برای دخترک بدجوری تنگ شده ..... 

روزانه

روز جمعه خونه بودم گفتم چند روزهه دخملک منو ندیده یه کم بریم هوا خوری و بازی و اینا 

صبح که ساعت 7 بیدار شد و منم قید استراحتو زدم و دوتایی پاشدیم و یه صبحونه قشنگ خوردیم گرچه که خوردنه یکتا یعنی اینکه من بعدش باید جاروبرقی بکشم چون این خانم عاشقه نونه و باید وقتی که غذا میخوریم یه تکه نون بهش بدیم که این مصادف با ریز ریز کردن نون روی زمینه بگذریم  

ساعت 11 دیدم هوا بد نیست یه نموره انگار آفتابه یکتا رو سوار سه چرخش کردم و راه افتادیم این دخملک ما برعکسه انگار سوار چرخ که شده به جای اینکه مثلا فرمون رو بگیره یا رو به جلو بشینه یه دستش به فرمونه یه دستش به پشتی صندلی عین اینکه آدم سوار ماشینه میخواد دنده عقب بره یه دستش به فرمونه یه  دستش به پشت اینم همینطور خلاصه رفتیم یه کارت خریدیم و  یه زنگ به ایرانی ها زدیم و رفتیم سوپر مارکت خرید که کنار صندوق یه شیونی را انداخت که الااااا بغل  با یه بدبختی هم سه چرخه رو اوردم هم یکتا رو با این پای دردم هنوز درد زانوم خوب نشده شدم عین زنهای مسن  خیلی ناراحتم 2 تا دکتر رفتن تمام ازمایشات رو دادم حتی دور از جون سرطان ولی هیچی معلوم نشده یعنی جلوی زانو هام و وقتی میخوام پامو جمع کنم انگار که یه چیزی میخواد پاره بشه زانو که اصلا نمیتونم بزنم انگار تو زانوم میخ میره فرو نمازمو میشینم روی مبل میخونم نمیدونم چه دردی گرفتم هر روز دارم دعا میکنم که خوب بشم  

رفتم زنگ زدم ایران به دوستم هم زنگ زدم میگه مریضم میخوام برم تهران دکتر ازمایش تومور بدم میگم بابا این سر دردت عصبیه ماله فشار کاره میگه نه باید برم میگم منم زانو درده میگه برو ازمایشه ام اس بده میگم فکر نکنم ربطی داشته باشه میگخ نهههه چرااا برو حتما تو شیراز انقدر ام اس اومده یکی دندون درد داشته رفته ام اس بوده یکی سر درد داشته رفته ام اس بوده اینقدر گفت که روحیم رو از دست دادم گفتم اینم یه تلفن ادم میزنه شاد بشه بدتر از درد  و مریضی و مرگ میشنوه چرا اینقدر همه افسرده شدن نمیدونم؟ با هر کس حرف میزنم اول از مریضی میگه بعد از چیزای دیگه نمیدونم!!!!!!! 

خدا همه رو شفا بده زانو درد منم خوب کنه و شفا بده امیننننن

روزانه

یه چند روزی هست که برای گذروندن یه دوره در مورده رشته تحصیلیم مجبورم برم به یه شرکت 

 

به خاطر همین نتونستم آپ کنم 

خیلی خسته میشم الان قدر کار کردن در ایران رو میفهمم من روزی سه ساعت بیشتر برنامم نیست ولی صبح ساعت 7 از خونه میزنم بیرون ساعت 9 یا 5/9 اونجام ساعت 1 میزنم بیرون و 3 5/3 خونه هستم  

اول قصد نداشتم برم ولی دیدم اومدم یه کشور دیگه بخوام بشینم تو خونه که نمیشه یا باید کار کنم یا ادامه تحصیل یا بلاخره یه تخصص این بود که فعلا در مرحله یادگیری هستم  

دلم بیشتر پیشه یکتاست و یه دنیاااااا دلم براش تنگ میشه صبح ها خوابه که من میرم و بعد از من زود بیدار میشه وقتی میام خونه و از بالا تحویلش میگیرم ب یه ذوقی میاد بغلم دلم اتیششش میگیره ولی خوب دو هفته بیشتر نیست و ایشالله زود بگذره  

واقعا کار کردن ایران کجا اینجا کجا اینجا از ساعتی که شروع میشه همه مشغولن تا 5/12 دوباره 5/1 شروع میشه تا 6 یا 5/6 من یادمه ایران که کار میکردیم 5/7 شروع میشد تا ساعت 8 حرف میزدیم بعد کار میکردیم 9 صبحونه میخوردیم بعد کار میکردیم حین کار اینترنت گردی میکردیم تا 12 بعد به بهانه نماز میرفتیم تا ساعت 1 بعدش هم تا یه کم کار میکردیم یا خانم همکار میومد پیشت یا خودت میرفتی یا آقای همکار مجاورت یه حرفی میزد میشد 2 اونوقت میرفتیم تو حیاط تا بشه 15/2 و کارت بزنیم و بریم خونه و نهار و لالا 

اینجا من فکرشو کردم اگه بخوام کار کنم باید ساع 6 بزنم بیرون تا 8 اونجا باشم 6 تموم بشه 8 یا 9 بیام خونه دیگه جسدم میاد  

والا ماهایی که میریم خارح از کشور واقعا وظیفمون سخته چون همه یه دیده دیگه به ایران دارن و باید اینقدر توضیح بدی که این هستیم نه اون که فکه آدم درد میگیره  

مثلا به من  گفتن ایران درختم هم داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سر سبز هم هست؟؟؟؟؟؟؟ قشنگه؟؟؟؟؟؟ ما فکر کردیم بیابونه اانوقته که در حین حرص خوردن باید بگی بله و ما شمال داریم سر سبزه فلان جا رو داریم و ................................. 

امروز مدیر شرکت ازم میپرسه ایران مرردماش شبیه ما هستن؟؟؟؟ فرهنگشون چی؟؟؟؟ ظاهر؟؟؟؟ 

دوباره در حین حرص خوردن گفتم بله ما فرهنگ و تمدن بزرگی داریم و این و داریم اونو داریم  

امروز برای بقیه گفتم خونه هایی که تو ایران از اینجا خیلی شیک تره  

همه چیز ارزونه ( نسبت به اینجا) ما هر روز غذاهامون گوشتیه ( آخه اینجا گوشت کیلویی 30 تومنه) ما آب و برق و گاز انگار که مفته بنزینمون ارزونه 

آخه دوستان الان که 3 ماهه از سرما میگذره ما فقط 350 هزار تومن پ.له گاز دادیم اونم برای شوفاز اونم فقط دو تا اتاق روشنه 

بنزین لیتری 3 دلاره من که هر روز  با اتوبوس میرم و دو تا اتوبوس عوض میکنم در کل 4 تا میشه 10 هزار تومن برای اوبوس کرایه میدم کی ایران اینقدره؟ 

ولی تنها چیزی که اینها بیشتر از ما دارن احترام گذاشتن به حقوق یکدیگر هست یعنی آرامش دارن یعنی وقتی سوار اتوبوس میشی اینقدرشلوغه که حد نداره ولی صدای هیچی نمشنوی فقط صدای موتور اتوبوس  

وقتی میخواهی سوار بشی هلت نمیدن  

راننده خیالش راحته که مسافری اگه سوار بشه اون نبینتش ولی مسافر پوله کرایش یا بلیط رو میده  

با تمام شلوغی اتوبوس یه بوی بد از بدن کسی نمیاد چون همه تمیز و مرتبن  

تو محیطه کار کسی کاری نداره که آره فلانی حقوقش چنده/ چرا بیشتر میگیره ؟ چرا امروز ناراحته حتما مشکله خونوادگی داره  و هزاران حرف خاله زنکی دیگه  

تو محیط کار رویسشون اینقدر صمیمی هست که اگه کسی مشکلی داره راحت باهاش در میون میزاره مثله مدیرای ما نیست که ار ترس ئ دلهره و زیر آب زنی بعضی ها قالب تهی کنی 

خلاصه کنم ما با داشتن این همه امکانات و فراوانی انگار که هیچی نداریم چون هیچی نمیدونیم   

کاش روزی بیاد که اگه از ایران و ایرانی حرف میشه اونوقت با افتخار سرمون بالا باشه و نخواد توضیح بدیم که ما اینیم نه اون  

کاش مردم ما هم یاد بگیرن درست کار کنن درست برخورد کنن درست بهم احترام بزارن ایشاللهههه

 دخملکم عزیزکم دندونای جدیدت مبارک الان 4 تا دندون داری و اینقدر قشنگ بسکویت میخوری که همون موقع منم میخورمت قربونت بشم خیلی به فکرتم از صبح که از در میزنم بیرون برات ایه الکرسی میخونم و همش فکرت هستم برای مامانی دعا کن که موفق بشه و به تو هم سخت نگذره  

خدا رو شکر که خونواده بابایت هستن و کمکمون میکنن  

وبلاگ یکی از دوستامو خوندم دلش گرفته بود از تنهایی با وجودیکه تو ایرانه و بین فامیل و همزبونهاش ولی احساس تنهایی میکنه و خدا رو شکر میکنه که دخمل و شوهرش رو داره 

اینم یکی از آفتهایی هست که تو ایران همه دچارشن و اونم اینکه فامیلها با هم غریبه شدن کسی دیگه کمک حاله کسی نیست دیگه تو غم و شادیها شریک نیستن و لی اینجا روزی نیست که کسی حالت رو نپرسه مثلا دیشب همسایمون اومدم خونمون و حالم و پرسی چون چند روزه ندیدتم  

یا مثلا مادر شوهرم امروز که یکتا رو نگه داشته بود تمام آشپزخونه منو تمیز کرده بود یا دیروز قرار بودن برام مهمون بیاد از فامیلهای یوکسل که برای یکتا هدیه بیارن ولی من نبودم مادر شوهرم و خواهر شوهرم دعوتشون کرده بودن خوته خودشون و کله پذیرایی رو اونها کردن و موقعی که من اومدم رفتم خونه اونها و نشستم پیش مهمونها و من هم پذیرایی شدم ولی تو ایران بودم و دیدم و به سر خودم هم اومده بود پیش نمیاد خونواده شوهر برات کاری بکنن تازه اگه بکنن هم منتش رو بعدا میزارن ایشالله که مردم ما در حق هم مهربون بشن آمین

بوس کن /اوپ

الان چند روزیه که دخملک یاد گرفته بوس میکنه البته بوس میفرسته تا از دور براش بوس میفرستیم اونم جوابه بوسمون رو میده  

حتی با مامان جون و داییش که چند شب پیش از اینترنت دیداری داشت تا دیدشون هی بوس فرستاد 

 

واییییی الان تا من این پستو نوشتم بسکوییتی رو که بهش داده بودم بخوره قشنگ یه ذرشو که خورد مالیده به مبلمون چه جوری تمیززززز کنم از دست تو شیطون بلا

بشکن

قربوننننن بشکن زدنات بشم اینو الان نوشتم چون آهنگ مورد علاقت داره پخش میشه و تو انگشتای دو تا دستت داری مثلا بشکن میزنی و عقب جلو میشی و جیغ میزنی معلومه که اول میخواهی رقص ترکی یاد بگیری 

 

قربونتتتتتت بشممممممم 

 

 

ممنون زهرا جون واسه کد آهنگ یکتا

مامان

دیروز دختر قشنگمممممم اولین کلمه درستو که تونست بگه مامانننن بود اینقدر ذوقققق کردم 

 

دیروز داشت با بابایش بازی میکرد منم تو آشپزخونه مشغول غذا پختن بودم اومدم یه سری پیششون همین که از در اومدم تو دستاشو طرفم دراز کرد با گریه گفت ماماننننن اینقدر قشنگ گفت فعلا دو کلمه که مفهوم داره میگه  

اممممم: یعنی شیر میخواد آخه به ترکی ام یعنی شیر خوردن از بس شیر نمیخورد هی میگفتیم اممممم کن امممم کن اونم میگه ام 

 

دومیشم که مامان گفت  

 

آنه نگفت خیلی خونواده شوهرم قبلا بهش میگفتن آنه اومد آنسی بیا ولی من هی میگفتم مامانه یکتا مامانی مامان اونم حرف مادرشو گوش کرد 

خیلی سخته که دو تا زبون باید یاد بگیره ایشالله خدااااا کمکش کنه  

 

یه چیزه دیگه که خرما رو دوست داره خدا رو شکر برعکسه ماستو که دوست نداره