یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

۵۲

سلام به همگی یکماه از فصل بهار هم گذشت و حتما گرمای هوا رو حس کردین که یواش یواش شروع میشه اینجا که هوا قاطی کرده یه روز گرمه که دلت هوس بستنی میکنه یه روز همچین سرد میشه که میری زیر پتو از دیروز هم که بخاطر ولکانو ایسلند هوا خیلی بد شده از امروز هم گفتن تا میتونین بیرون نرین چون ذرات سیاه سولفیدی تو هوا پخشه اگه بارون هم بیاد اسیدیه مثلا الان نصف افتابیه نصف سیاه بارونه گلی هم داره میاد خدا به خیر کنه دنیای اخر زمان شده
اینجا هم پروازها لغو شده فقط اتوبوس و قطار که اونم خبر میگفت 5-6 برابر شده قیمتها جالب بود از پاریس تا استانبول با اتوبوس 30 ساعت راهه خیلی نزدیکه
از اینها بگذریم هفته32 ر.و پشت سر گذاشتم و دلهره ها داره میاد هم زایمان دلهره داره هم اینکه یکتا چه شکلیه خدا کنه سالم باشه تنها دغدغه فکری همه فکر کنم این باشه که بچشون سالم باشه زایمان رو هم هی سعی میگنم نترسم ولی خوب چون نمیدونم چیه و چجوری طبیعتا ترس میاد سراغم برام دعا کنید به خیر و خوبی همه چیز بگذره مامانم هم بلیطش رو گرفت و خریدهای عطاریش مونده تقریبا همه چیز برای یکتا گرفته حتی کادوش که دستبند طلاس بابام هم برای من از بازار وکیل سنگ لاجورد گرفته داده طلا فروشی برام انگشتر و گوشواره و مدال گردن طلا بسازن خجالت میکشم اخه راه دور همش دلشون میخواد بهترینو انجام بدن نمیدئنم من چجور جبران کنم الان که دارم مادر میشم بیشتر مادر و پدرم و درک میکنم و میگم من چه بی وفا هستم
یه چند تا عکس از انتالیا میزارم من خیلی انتالیا رو دوست دارم نه اینکه فکر کنید خیلی بزرگ و قشنگ نه ولی دوست داشتنیه همه جور ادم میبینی هتلهاش همه عالی از ارزونه بگیر تا گرونه فقط برین انتالیا خرید به درد نمیخوره چون پاساز و بازار بزرگ نداره و نسبت به انکارا همه چیز 3 برابره  

 

 http://s1.picofile.com/yek1/DSC00624.JPG 

http://s1.picofile.com/yek1/DSC00662.JPG 

http://s1.picofile.com/yek1/DSC00664.JPG 

http://s1.picofile.com/yek1/DSC00721.JPG 

http://s1.picofile.com/yek1/DSC00734.JPG 

http://s1.picofile.com/yek1/DSC00763.JPG 

http://s1.picofile.com/yek1/DSC00758.JPG

۴۹

salammm be hamegi be zoodi ba poste jadid va koli aks miyam

۴۸

هفته ها در حال سپری شدن هستن امروز شدم 30 هفته یعنی از 6 هفته دیگه همش باید انتظار کشید زمان سختیه میدونم ولی چکار میشه کرد راهی که باید تموم بشه
یکتا جونم هم خوبه البته یه ساعت دیگه وقت چکاپ داریم وقتی حرکت میکنه خیلی خنده داره انگار شکمم رو میکشن به چپ و راست ولی در کنار همه شیرینی هاش شبا زجر میکشم تا بخوابم از بس همه میگن اول بشین بعد جابجا شو چون بند ناف خطرناکه اینقدر زجر داره مخصوصا موقع خواب حس میکنم 100 کیلو شدم گاهی که یوکسل میفهمه کمکم میکنه خوب دیگه مادر شدن و هزار زحمت و لذت
یکی از اشناهای یوکسل تقریبا یه سال از من بزرگتر اسمش ماراله خیلی منو دوست داره درسته زبونشو نصفه میفهمم ولی دوستیم با هم اونم دوماه زودتر از من حامله  شده بود البته دو سال پیش یهدختر دنیا اورده بود یه هفته بعد بدون هیچ دلیلی مرده بود و بعد از کلی امپول دوباره حامله شد اینبار پسر خیلی خوشحال بود هر روزم میرفت امپولشو میزد پسر د.وست نبود ولی یه جاری داره دو تا پسر داره ظاهرا به این فخر میفروخته حالا مارال هم پسر داشت میگفت دیگه جاریم حرف نمیزنه شنبه زایمان کرد یعنی یکشنبه که ما پیکنیک بودیم بهمون زنگ زدن فکر میکنید چی شده بچش دختره
نمیدونم ترکیه سواد ندارن یا اینکه بچه هاشون تغییر جنسیت میدن مارال سه بار بخاطر مسائل زنتیکی سونو سه بعدی شده بود و همش هم پسر حالا شده دختر
دوباره همسایه بالایمون دیشب زایمان کرده دختر بوده شده پسر الان یه پسر با اتاق خواب صورتی خنده داره نه؟
خوب از بحث بچه بیام بیرن 

دوهفته هست یکشنبه همه میریم پیکنیک این هفته یه جا رفتیم مثل قلات شیراز بود با این تفاوت که یه دریاچه بزرگ داشت جاتون خالی خوش گذشت بیچاره پدرشوهرم هربار پیکنیک اون مسئول غذا هست که کباب درست کنه یه چیزم بهم یاد داد شما هم امتحان کنید
وقتی کباب خوردیم خوب زغالها روشن بودن حرارت داشتن تو یه شیشه خالی نوشابه خانواده از همون پلاستیکی ها اب کرد درشو محکم محکم بست گذاشت روی زغالا بعد از یه ربع همچین اب جوشی بود که باهاش چای درست کردیم جالبه بطری نوشابه اصلا اب نشد یا نترکید

۴۷

سلام به همگی
12 روز سال 89 گذشت و چه زود فردا هم که 13 بدر دارین و باید اماده شین برای شنبه یادمه این اولین روز کار همیشه سخت بود ولی خوبیش به این بود که ارباب رجوع کم بود و بیشتر به تعریف با همکارا میگذشت و معمولا هم خانما غیبت خونواده شوهر رو میکردن اقایون هم از خرج هاشون که ته کشیده
ای یادش بخیر هیچوقت 3 سال کاریمو از یاد نمیبرم بهترین روزا بود الان هم خدا رو شاکرم با وجود سخت بودن رشته تحصیلیم از لحاظ پیدا کردن کار کار خوبی نصیبم کرد گرچه استخدام نبودم و تو امتحان استخدامی قبول شدم ولی یه عده با بهانه الکی لغوش کردن و همیشه نفرینشون میکنم
یادمه یه همکار مرد داشتیم که ما دو تا تو امتحان قبول شدیم اونم شیرازی بود 7 سال کار کرده بود یادمه دوتامون به بچه های اداره ساندویچ دادیم ولی روزی که حراست گفت لغوه بیچاره داشت میمرد میگفت من روی حساب قول رئیس زن گرفتم الان دختر 2 ماهه دارم چکار کنم خانم فلانی جنون گرفتتم بخدا با ماشین حراستو و کارگزینی رو زیر میگیرم اینقدر منو و همکار دیگمون دلداریش دادیم اخرش هم رفت مالزی بیچاره بعدها شنیدم گفته بودن چرا دو تا شیرازی استخدام بشن حق بوشهریها خورده بشه ولی نمیگفتن این دو تا چقدر بیشتر از بوشهریها کار میکنن من که حلال نمیکنم چون واقعا هیچ ایرادی تو کارم نبو د هم رئیس اداره و هم رئیس بخشمون خیلی ازم راضی بودن بماند که تو کشور ما حرف حراست اولویت داره به رئیس میدونید چرا چون برگه های ما رو حراست تصحیح کرده بود اون نمره داده بود اون لغو کرد و اون یه ادمه زیر دیپلم بود
نمیدونم فقط اداره ما اینطوره یا همه جا ولی مال ما اون رئیس بود
اونم گفته بود اینا شیرازین فردا که استخدام شدن میرن شهرشون یعنی یک عقده ای به تمام معنا اینا جواب خدا ر و چی میدن
کارگزینی هم هیچوقت حلال نمیکنمشرکتی که به من حقوق میداد بین المللی بود و حقوقش عالی بود بعد کارگزینی 120 ساعت اضافه کاری مینوشت باید هر ماه دو دستی میدادم بهش اگه راضی نبودم هم که همون ماه اول بیرونم کرده بودن 

تا سر ماه میشد زنگ میزد اتاقم فلانی حقوقتو دادن میگفتم والا حقوق منو پنجم میدن سر پنجم برام با مهربونی راننده میفرستاد میبردنم اضافه کاریو میگرفتم نیازی هم به مرخصی نبود یعنی پنجم هر ماه اگه سرکار هم نبودم برام استعلاجی رد میکردن خلاصه اینا رو هم رئس میدونست میگفتن این پول برای بقیس که حقوقشون کمه
بماند درد دل زیاده
خوش باشین دوستای عزیز

۴۶

سلام به همه دوستای عزیزم
میدونم که درگیر عید و دید و بازدیدین یا رفتین سفر چون خبر رو که میبینم میگه امسال مسافر زیادتر بوده حالا راسته یا دروغ نمیدونم منم بیشتر فیلم و سریالای عیدو میبینم از چاردیواری خوشم میاد قشنگه اون قسمت هم که فرودگاه امام و نشون داد همچین ذوق کردم مثله ندید بدیدها هی میگفتم ا یوکسل اینجا ا یوکسل پارکینگو یادته خلاصه که بی تابم 3 ماهه دیگه بیام وطن
امروزمامانم بهم زنگ زد یه 10 دقیقه فقط امار طلاق فامیل و در و همسایه و دوستو داد چقدر زیاد شده ایشالله سال 89 مثله 88 نباشه و همش عروسی باشه
اینروزا مونسم شده یکتا قربونش برم دیگه حرکتاش از روی لباس پیداست گاهی  شکمم میشه عین مشک دوغ میره و میاد دیشب همچین به دست باباش فشار میداد که گفتم شکمم پاره شد گرچه جمعه پیش ما رو نگران کرد البته به کسی نگفتم مجبور شدم بریم بیمارستان و معاینه و سونو که همچنان برترس من از زایمان طبیعی افزود ولی خدا رو شکر مثله خانم کوچولو ها داشت منو نگاه میکرد و طوریش نبود ولی یه دو ساعتی هول کردیم ایشالله این د و ماه هم بخیر بگذره امین

۴۵

سلام به همه دوستای عزیزم امروز دوم فروردین و عیدتون مبارک
امسال برای من سال متفاوتی بود شنبه همه کارامو کردم سفره قشنگی هم انداختم تلویزیون هم همش روی شبکه های ایران بود خلاصه ارایشگاه هم رفتم یوکسل هم که سر کار بود ساعت 3 اومد و اونو هم فرستادم ارایشگاه و لباس براش اماده کردم خلاصه از ساعت 6 که 30/7 عید باشه اشکای من جاری بود تا دو دقیقه قبل سال تحویل خوب عید هم شد و روبوسی و خنده برعکس همه سالهاوکه موقع تیک تیک ثانیه ها گریم میگرفت امسال گریه هام قبلش بود
خلاصه زمان تلفن به ابران شد که متاسفانه همش اشغال بود صبح یکشنبه دیدم بیشتر شبکه های ترکیه جشن نوروز و گرفتن چون امسال جهانی  شده قبلن کردها جشن میگرفتن و ترکا همد با کردا بدن دوست نداشتن ولی امسال جشن گرفتن
ساعت 10 بود دیدیم تلویزیون داره یکی از پارکای انکارا رو نشون میده که جشن گرفته بودن ما هم با عجله رفتیم جاتون خالی عالی بود از 15 کشور اومده بودن و همه با لباسای سنتی رقص اجرا میکردن خیلی خیلی قشنگ بود برای من جالب بود چون اولین بار بود میدیدم تا ساعت 3 طول کشید بعد به مردم هدیه دادن عروسکای سنتی تخم مرغ رنگی و بعد هم نهار ساعت4 تا 7 هم تو سالن کنسرت بود و رقص اونم همون کشورها خیلی خوش گذشت روز متفاوتی بود چون با فرهنگ چندتا کشور اشنا شدم خیلی خوشگل بودن لباسای سنتی زیبا ایشالله قسمت بشه ببینید اینم عید من امروز هم ساعت 30/6 صبح فیلم به روح پدر م رو دیدم قشنگ بود
بازم میگم عیدتون مبارک خوش باشین هموطنام