یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

روزانه

یه چند روزی هست که برای گذروندن یه دوره در مورده رشته تحصیلیم مجبورم برم به یه شرکت 

 

به خاطر همین نتونستم آپ کنم 

خیلی خسته میشم الان قدر کار کردن در ایران رو میفهمم من روزی سه ساعت بیشتر برنامم نیست ولی صبح ساعت 7 از خونه میزنم بیرون ساعت 9 یا 5/9 اونجام ساعت 1 میزنم بیرون و 3 5/3 خونه هستم  

اول قصد نداشتم برم ولی دیدم اومدم یه کشور دیگه بخوام بشینم تو خونه که نمیشه یا باید کار کنم یا ادامه تحصیل یا بلاخره یه تخصص این بود که فعلا در مرحله یادگیری هستم  

دلم بیشتر پیشه یکتاست و یه دنیاااااا دلم براش تنگ میشه صبح ها خوابه که من میرم و بعد از من زود بیدار میشه وقتی میام خونه و از بالا تحویلش میگیرم ب یه ذوقی میاد بغلم دلم اتیششش میگیره ولی خوب دو هفته بیشتر نیست و ایشالله زود بگذره  

واقعا کار کردن ایران کجا اینجا کجا اینجا از ساعتی که شروع میشه همه مشغولن تا 5/12 دوباره 5/1 شروع میشه تا 6 یا 5/6 من یادمه ایران که کار میکردیم 5/7 شروع میشد تا ساعت 8 حرف میزدیم بعد کار میکردیم 9 صبحونه میخوردیم بعد کار میکردیم حین کار اینترنت گردی میکردیم تا 12 بعد به بهانه نماز میرفتیم تا ساعت 1 بعدش هم تا یه کم کار میکردیم یا خانم همکار میومد پیشت یا خودت میرفتی یا آقای همکار مجاورت یه حرفی میزد میشد 2 اونوقت میرفتیم تو حیاط تا بشه 15/2 و کارت بزنیم و بریم خونه و نهار و لالا 

اینجا من فکرشو کردم اگه بخوام کار کنم باید ساع 6 بزنم بیرون تا 8 اونجا باشم 6 تموم بشه 8 یا 9 بیام خونه دیگه جسدم میاد  

والا ماهایی که میریم خارح از کشور واقعا وظیفمون سخته چون همه یه دیده دیگه به ایران دارن و باید اینقدر توضیح بدی که این هستیم نه اون که فکه آدم درد میگیره  

مثلا به من  گفتن ایران درختم هم داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سر سبز هم هست؟؟؟؟؟؟؟ قشنگه؟؟؟؟؟؟ ما فکر کردیم بیابونه اانوقته که در حین حرص خوردن باید بگی بله و ما شمال داریم سر سبزه فلان جا رو داریم و ................................. 

امروز مدیر شرکت ازم میپرسه ایران مرردماش شبیه ما هستن؟؟؟؟ فرهنگشون چی؟؟؟؟ ظاهر؟؟؟؟ 

دوباره در حین حرص خوردن گفتم بله ما فرهنگ و تمدن بزرگی داریم و این و داریم اونو داریم  

امروز برای بقیه گفتم خونه هایی که تو ایران از اینجا خیلی شیک تره  

همه چیز ارزونه ( نسبت به اینجا) ما هر روز غذاهامون گوشتیه ( آخه اینجا گوشت کیلویی 30 تومنه) ما آب و برق و گاز انگار که مفته بنزینمون ارزونه 

آخه دوستان الان که 3 ماهه از سرما میگذره ما فقط 350 هزار تومن پ.له گاز دادیم اونم برای شوفاز اونم فقط دو تا اتاق روشنه 

بنزین لیتری 3 دلاره من که هر روز  با اتوبوس میرم و دو تا اتوبوس عوض میکنم در کل 4 تا میشه 10 هزار تومن برای اوبوس کرایه میدم کی ایران اینقدره؟ 

ولی تنها چیزی که اینها بیشتر از ما دارن احترام گذاشتن به حقوق یکدیگر هست یعنی آرامش دارن یعنی وقتی سوار اتوبوس میشی اینقدرشلوغه که حد نداره ولی صدای هیچی نمشنوی فقط صدای موتور اتوبوس  

وقتی میخواهی سوار بشی هلت نمیدن  

راننده خیالش راحته که مسافری اگه سوار بشه اون نبینتش ولی مسافر پوله کرایش یا بلیط رو میده  

با تمام شلوغی اتوبوس یه بوی بد از بدن کسی نمیاد چون همه تمیز و مرتبن  

تو محیطه کار کسی کاری نداره که آره فلانی حقوقش چنده/ چرا بیشتر میگیره ؟ چرا امروز ناراحته حتما مشکله خونوادگی داره  و هزاران حرف خاله زنکی دیگه  

تو محیط کار رویسشون اینقدر صمیمی هست که اگه کسی مشکلی داره راحت باهاش در میون میزاره مثله مدیرای ما نیست که ار ترس ئ دلهره و زیر آب زنی بعضی ها قالب تهی کنی 

خلاصه کنم ما با داشتن این همه امکانات و فراوانی انگار که هیچی نداریم چون هیچی نمیدونیم   

کاش روزی بیاد که اگه از ایران و ایرانی حرف میشه اونوقت با افتخار سرمون بالا باشه و نخواد توضیح بدیم که ما اینیم نه اون  

کاش مردم ما هم یاد بگیرن درست کار کنن درست برخورد کنن درست بهم احترام بزارن ایشاللهههه

 دخملکم عزیزکم دندونای جدیدت مبارک الان 4 تا دندون داری و اینقدر قشنگ بسکویت میخوری که همون موقع منم میخورمت قربونت بشم خیلی به فکرتم از صبح که از در میزنم بیرون برات ایه الکرسی میخونم و همش فکرت هستم برای مامانی دعا کن که موفق بشه و به تو هم سخت نگذره  

خدا رو شکر که خونواده بابایت هستن و کمکمون میکنن  

وبلاگ یکی از دوستامو خوندم دلش گرفته بود از تنهایی با وجودیکه تو ایرانه و بین فامیل و همزبونهاش ولی احساس تنهایی میکنه و خدا رو شکر میکنه که دخمل و شوهرش رو داره 

اینم یکی از آفتهایی هست که تو ایران همه دچارشن و اونم اینکه فامیلها با هم غریبه شدن کسی دیگه کمک حاله کسی نیست دیگه تو غم و شادیها شریک نیستن و لی اینجا روزی نیست که کسی حالت رو نپرسه مثلا دیشب همسایمون اومدم خونمون و حالم و پرسی چون چند روزه ندیدتم  

یا مثلا مادر شوهرم امروز که یکتا رو نگه داشته بود تمام آشپزخونه منو تمیز کرده بود یا دیروز قرار بودن برام مهمون بیاد از فامیلهای یوکسل که برای یکتا هدیه بیارن ولی من نبودم مادر شوهرم و خواهر شوهرم دعوتشون کرده بودن خوته خودشون و کله پذیرایی رو اونها کردن و موقعی که من اومدم رفتم خونه اونها و نشستم پیش مهمونها و من هم پذیرایی شدم ولی تو ایران بودم و دیدم و به سر خودم هم اومده بود پیش نمیاد خونواده شوهر برات کاری بکنن تازه اگه بکنن هم منتش رو بعدا میزارن ایشالله که مردم ما در حق هم مهربون بشن آمین

بوس کن /اوپ

الان چند روزیه که دخملک یاد گرفته بوس میکنه البته بوس میفرسته تا از دور براش بوس میفرستیم اونم جوابه بوسمون رو میده  

حتی با مامان جون و داییش که چند شب پیش از اینترنت دیداری داشت تا دیدشون هی بوس فرستاد 

 

واییییی الان تا من این پستو نوشتم بسکوییتی رو که بهش داده بودم بخوره قشنگ یه ذرشو که خورد مالیده به مبلمون چه جوری تمیززززز کنم از دست تو شیطون بلا

بشکن

قربوننننن بشکن زدنات بشم اینو الان نوشتم چون آهنگ مورد علاقت داره پخش میشه و تو انگشتای دو تا دستت داری مثلا بشکن میزنی و عقب جلو میشی و جیغ میزنی معلومه که اول میخواهی رقص ترکی یاد بگیری 

 

قربونتتتتتت بشممممممم 

 

 

ممنون زهرا جون واسه کد آهنگ یکتا

مامان

دیروز دختر قشنگمممممم اولین کلمه درستو که تونست بگه مامانننن بود اینقدر ذوقققق کردم 

 

دیروز داشت با بابایش بازی میکرد منم تو آشپزخونه مشغول غذا پختن بودم اومدم یه سری پیششون همین که از در اومدم تو دستاشو طرفم دراز کرد با گریه گفت ماماننننن اینقدر قشنگ گفت فعلا دو کلمه که مفهوم داره میگه  

اممممم: یعنی شیر میخواد آخه به ترکی ام یعنی شیر خوردن از بس شیر نمیخورد هی میگفتیم اممممم کن امممم کن اونم میگه ام 

 

دومیشم که مامان گفت  

 

آنه نگفت خیلی خونواده شوهرم قبلا بهش میگفتن آنه اومد آنسی بیا ولی من هی میگفتم مامانه یکتا مامانی مامان اونم حرف مادرشو گوش کرد 

خیلی سخته که دو تا زبون باید یاد بگیره ایشالله خدااااا کمکش کنه  

 

یه چیزه دیگه که خرما رو دوست داره خدا رو شکر برعکسه ماستو که دوست نداره

دندون

سومین دندونت مبارک باشه دخمل  

دیشب پس از یه گریه طولانی وقتی که آروم شدی و وسط من و بابا دراز کشیده بودی یه صدای عجیبی شنیدیم مثل قرچ قرچ دقت که کردیم دیدیم بلهههههه دندوناتو داری بهم میزنی و فهمیدیم که دندون بالایی هم شکر خدا اما به سختی بیرون اومد دندونای پایینی اینقدر اذیتت نکردن ولی بالایی ها حسابی اذیتت کردن 

ایشالله سالهای دراز زندگی خوبی رو خدا بهت بده دخترم و خوشبختیتو ببینین آمیننننننننننننن

سه روزه که هوا برفیه و حسابی سرد  

خانم کوچولوی ما هم مریض شده و دیشب بردیمش بیمارستان تبش 39.3 بود دکتر گفت گلوش قرمز شده با حاله مریضش کلی تو مطب دکتر شیطونی کرد و دکتر و پرستار حسابی قربونش رفتن 

 

زمستون رو خیلی دوست داشتم ولی اینجا اصلا دوست ندارم خیلیییی سرده نمیشه بیرون رفت همش تو خونه باید نشست کمبود آفتاب داریم لباسها دیر به دیر خشک میشن خوب اینجا ترکیه است نه ایران 

 

دو روزه که هشت ماهه شدی دخملک

شبانه

پپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپالان در کنارم یه موش موشک کوچولو نشسته و تا من شروع کردمپپپپپپپپپپپپپپپپگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگپپپنوشتن اونم میخواد بنویسه 

تو که چشمات خیلی قشنگه

ایران که بودیم یکتا عاشق آهنگ تو که چشمات خیلی قشنگه شد و هنوز آهنگ موزد علاقشه تا یکی بگه تو که چشمات یکتایی شروع میکنه به نی نای نای کردن و انگشتای دستشو برای بشکن زدن بهم میزنه  قربونشششش برممممم الان هم این آهنگو گذاشتم و دخملک داره تو روروکش میرقصه و جیغ میزنه از خوشحالی...... 

 

دیشب داشتیم فیلمها و عکسهای یکتا رو از بدو تولد نگاه میکردیم باورمون نشد اینقدررررر زود گذشته که ال چند روز دیگه دخترمون 8 ماهه میشه  خدایاااا شکرتتتت

اندر احوالات ما

یکتا با تمام توانش تلاش کرد و تونست چهار دست و پا اسباب بازیشو برداره  منتظریم که یواش یواش راه رفتن رو شروع کنه  

وقتی باباش رو میبینه میگه ب" ب"  منو میبینه گریه میکنه میگه امممممممم  دو تا دندونه بالایش داره در میاد و حسابی اذیت شده آروم و قرار نداره  

الان داره با بابایش بازی میکنه و منم فرصت دارم یه دوری در دنیای مجازی بزنم  

 

 

دیروز رفتیم مرکز خرید انتارس و بعد از کمی گشت رفتیم مارکتش خرید کنیم بابایش تو صف صندوق بود من و یکتا هم گشتی زدیم و یه خرس عروسکی دیدیم که اولش یکتا ذوق کرد و هیجان نشان داد که بریم طرفه خرسی تا رفتیم نزدیکش و من یکتا رو نشوندم روی خرسی بچم از ترس همچنان لرزید و لب برچید که دلم کباب شد اینم عکسش 

 http://s1.picofile.com/file/6295197182/220120111674.jpg 

 

 

http://s1.picofile.com/file/6295203218/010120111601.jpg 

یکتا و بابایش 

http://s1.picofile.com/file/6295229374/040920101333.jpg 

 

چند شب پیش مهمون داشتم و غذای ایرانی پختم عکسشو گذاشتم و کلی ذوق کردم که کدبانو هستم(شوخی) 

 

 

پ.ن : فقط چند دقیقه ازش غافل شدم بابا یوکسلش رفته بود حمام منم داشتم عکس ویرایش میکردم دیدم خانم دستمال مرطوب عطری رو از پاکتش دراورده و همچین مشغول خوردنش شده