یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

مامان

دیروز دختر قشنگمممممم اولین کلمه درستو که تونست بگه مامانننن بود اینقدر ذوقققق کردم 

 

دیروز داشت با بابایش بازی میکرد منم تو آشپزخونه مشغول غذا پختن بودم اومدم یه سری پیششون همین که از در اومدم تو دستاشو طرفم دراز کرد با گریه گفت ماماننننن اینقدر قشنگ گفت فعلا دو کلمه که مفهوم داره میگه  

اممممم: یعنی شیر میخواد آخه به ترکی ام یعنی شیر خوردن از بس شیر نمیخورد هی میگفتیم اممممم کن امممم کن اونم میگه ام 

 

دومیشم که مامان گفت  

 

آنه نگفت خیلی خونواده شوهرم قبلا بهش میگفتن آنه اومد آنسی بیا ولی من هی میگفتم مامانه یکتا مامانی مامان اونم حرف مادرشو گوش کرد 

خیلی سخته که دو تا زبون باید یاد بگیره ایشالله خدااااا کمکش کنه  

 

یه چیزه دیگه که خرما رو دوست داره خدا رو شکر برعکسه ماستو که دوست نداره

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد