یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یش چیزی به رفتن نمونده و منتظرم دخملکم واکسنشو زنه البته من سرما خوردم و ترسم از اینه که اگه سرما بخوره چکار کنم واکسنش چی میشه میدوارم ک انطور نسه
هفته پیش از ایران مهمون داشتم و کلی خوش گذشت و یه بار دیگه هم ثابت شد که در انتخاب یوکسل اشتباه نکردم اگه به قول دوستم چشممونو ببندیم فکر کنید ی ه به ازدواج من یه ریسک بزرگ بوده که خیلی جسارت میخواد ولی خدا رو هزارن بار شاکرم که توی غربت و تنهاییم یه فرشته در کنارمه اینکه میگم فرشته اغراق نیست و نمیکنم ولی همدم و همراهی هست که از من خیلی بهتره اینقدر برای دوستمو و خونوادش عزیز شده که از وقتی رفتن به اون بیشتر زنگ زدن شوهر دوستم تو فروگاه بهم گفت اقا یوکسل بهتریه بهترین هاست قدرو بدون حالا من نمیدونم دوریشو 1 ماه  چطورتحمل کنم ولی خوب ار اون ور هم هیجان دیدن بابا مامان خواهر برادر به دلم هست ایشاله که خدا طاقت دوری از یار رو میده
یکتام هم به باباش و خونواده پدریش عادت کرده باورتون میشه دیشب بابا بزرگش ا شک تو جشماش حلقه زد گفت ما چکار کنیم ولی خوب صنم هم حق داره و خونوادت هم حق دارن
از یکتا بگم که شده فضول از وقتی وارد 3 ماهگی شد همش میخواد بشینه طبیعتا الان زده ولی گریه ای میکنه که بیا و ببین اینقدر هم حرف زدنو دوست داره مثلا وقتی دو نفر هم ذارن حرف میزنن مبپره وسط حرفشون و میره رو منبر اونها هم حرفشون یادشون میره و با دخملک حرف میزنن با همه شیرینیشون گریه ها و شب بیدایهاشو سخته الان 4 ماه گذشته ارزویه یه خواب 4 ساعته به دلم مونده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد