یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

۳۷

سلام تقریبا نیمه بهاری به همگی شما دوستای خوبم میدونم که امروز اول اسفنده و تقریبا از 10 روزه دیگه بساط خونه تکونی و خرید دارین ایشالله که به شادی باشه سال 88 که برای من خیلی زود گذشت نمیتونم بگم سال خوب یا بدی بود ولی سالی بود که خیلی پر مشغله بودم جریان طلاق و ازدواج و بچه دار شدن من هر سال عید خونه بابام میرفتم به غیر از سال 85 که فکر کنم ساعت 12 شب عید بود اون سال یعنی 84 اسفندش جریان اعتیاد شوهر سابقم محمد رو فهمیدم که خودش بعد از چند بار مچگیری بهم گفت یادمه برای سفره هفت سین چون تنها بودم برای اینکه فکرای منفی از سرم دور بشه مدل مروارید روی جام کار کردم که نقره ای بود و قشنگ اونشب هم سبزی پلو با ماهی پختم یادمه سال که تحویل شد تا زنگ زدم مامانم زدیم زیر گریه حالا شیراز هم بودم خدا میدونه امسال زنگ بزنم چی میشه دوست دارم هفت سین درست کنم سبزه بکارم چون نمیخوام هیچ وقت فراموش کنم بالاخره یکتا هم باید یاد بگیر ه دوست دارم با فرهنگ ایرانی بزرگ بشه و تمام سعیم رو میکنم درسته اینجا متولد میشه باباش ترکه ولی میخوام مثله دختر ایرانی باشه
دیروز رفتم سفارت ایران یه وکالتنامه بدم برای بابام به خاطر یه سری کار تو ایران که برام انجام بده شد 100 یورو فکر کردم گرونه ولی بقیه ایرانیها گفتن ایران گرونتر از این میشه خلاصه تا وقت داشتم پرسیدم به دخترم شناسنامه ایرانی میدن که گفتن نه فقط اسمش تو شناسنامت ثبت میشه اینم درصورتیه که من هنوز اسم یوکسل تو شناسنامم نیست پرسیدم اسمشو ثبت کنید که گفتن اونم یه پروسه داره یعنی دوباره باید ازمایش بده برگه تجرد بگیره برگه اجازهازدواج با منو بگیره گواهی مسلمان بودن بگیره و یه سری مراحل دیگه بعد از تکمیل دوباره عاقد مارو عقد کنه خنده داره با بچه تو شکم میترسم انجام ندیم بعد دردسر بشه فعلا که من برای ایران زن مطلقه مجردم
یوکسل یه دایی داره 12 سال بچه دار نشدن کلی عمل و دارو و غیره انجام دادن تا با با چندبار ای وی اف یه دختر گیرشون اومد که الان 12 سالشه خیلی هم دوسش دارن قدرت خدا دیشب زنگ زد گفت حاملست اینقدر خوشحال بود اینم خواست خدا دوستان هر چیزی رو خودش هروقت صلاح دونست میده حال این خانم تو سن 42 حامله شده بدون دارو  

 زنگ میزنم پسر خواهرم 6 سالشه میگه خاله از دستت عصبانی هستم مگه خدا بهت عقل نداده که شوهر خارجی کردی ما نتونیم باهاش حرف بزنیم اینم نصیحت بچه خواهر
سفارت ایران نزدیک هتل هیلتونه و جای با کلاس اینجا دیروز یه مقدار پیاده رفتیم وای چه ادمایی دیدم چه تیپهایی تا به حال فکر میکردم اینا هم مثله ایرانیها هستن ولی پولداراشون اصلا یه شکل دیگه هستن یه پیرزنه دیدم بوت بنفش کیف بنفش شال گردن بنفش عینک بنفش سگش هم قلادش و لباسش بنفش فکر کنم 100 سال داشت 

بیچاره پیرزنای ما گوشه خونه افتادن یا بری شاهچراغ اون گوشه نشستن و خیره به ادما شدن و حتما فکر مرگ میکنن البته پیرزنای ما 60 سالشونه مگه نه 

 

 

اینم بگم رو دلم مونده وای خواهرشوهر اینقدر جارو میکنه و میشوره و پنجره پاک میکنه اعصاب من خرد میشه هروقت میام بالا اگه خونس داره تمیز میکنه قربون خودمون که تا خونه بابامونیم از حریم اتاقمون دور نمیشیم یه چیزه دیگه هم بگم این حرف بین همشونه پولدار و فقیر نداره دختر که سنش 26 رد میشه اگه شوهر نکرده باشه فکر میکنن مشکلی داره خدا رو شکر ایران دیگه این حرفا قدیمی شده
ها یه چیزهدیگه میگن حامله ای مو کوتاه نکن بده منم با اجازتون برای بهار کوتاه میکنم بهشون گفتم سبش ؟ یعنی دلیلش گفتن نمیدنیم گفتم مگه ادم عقل نداره اینا خرافس ما که رسم نداریم
چه حرفا

راستی یه خواب دیدم میگن تعبیرش جنگه ولی خدا نکنه خواب دیدم ایرانم خونه بابام اینا هوا گرم بود عین شرجی بوشهر اومدم بیرون دیدم داره برف میاد ولی هوا گرمه بدجور بعد بعضی دونههای برف میشستن زمین ذوب میشدن یا اتیش میگرفتن بعد دیدم مردم فرار میکنن هیچ چیز گیر نمیاد همه تو خونه موندن مخصوصا اب نبود همسایمونو دیدم با ماشین دارن میرن میگن میریم مالزی به هر حال بد بود اگه تعبیرشو میدونین بگین
به یوکسل گفتم اگه جنگ بشه یکتا رو میدم بهت میرم پیش خونوادم گفت حتماااا کار خوبی میکنی که میزارم بری به جای اینکه بگی خونوادم بیان خودت میری
ایشالله که هیچ جنگی نشه ما که بچه جنگ بودیم خاطرات بدی داریم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد