یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

۲۵

امروز وقته دکتر داشتم جواب تسته هوش رو هم بردم که عالی بود خدا رو شکر
بعد رفتیم سونو که خانم یکتا رو دیدیم بی حیا همچین پاهاش باز بود خجالتم نمیکشید بعد دستشم برد سرشو خاروند خیلی باحال بود
دیشب یه کمی بگی نگی به یوکسل دعوا کردم خودش که شکه شده بود ولی لازم بود اگه یادتون باشه چند تا پست قبل گفتم هر چقدر هم که عاشق باشی دلیل نمیشه از کاری که بر خلافه میلته بگذری و
به هر حال دیشب دعوا کردم صبح هم صبحونه نخوردم یوکسل هم گیج از کارای من البته به مادر شوهر و خواهر شوهرم گفتم دلیله اینکه صبحونه نخوردم چی بود گفتم یه موقع فکر بد نکنن
دلیل ناراحتیم این بود یوکسل گفته بود کارم زود تموم میشه میام خونه ولی حتی دیرتر اومد زنگ زدم اتاق کارش فهمیدم سرکاره ولی ناراحت شدم که باید یه زنگ میزد درسته یه دفعه به مشکل تو کارشون برخورده بودن ولی تلفن شاید 30 ثانیه طول میکشید
خلاصه وقتی اومد حسابی شدم هار و پاچه گیری الانم پشیمون نیستم لااقل فهمید که الان یه نفر تو خونه منتظره دلهره داره مثل زمان مجردی نیست که مجبور نباشه توضیح بده خلاصه اینم اولین خشم من
ماشالله یکتا روز عادیش حرکت کم میکرد دیشب انگار بازیش گرفته بود تا ساعت 6 که اذون گفتن و نماز خوندم در حال ورجه وروجه بود
از ایران هم خبر دارم که یه بنده خدایی که شوهر داره ولی بوی فرند هم داره پشت سرم گفته حالا اگه ما بوی فرند داریم حداقل شوهرمونو که از دست ندادیم که صنم اینکار و کرد
منم گفتم بهش بگو خلایق هر چه لایق منتظر باش 5 ماهه دیگه میبینمت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد