یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

۱۸

بالاخره امروز حالم بهتره این سه ماهه اول راحت گذشت ولی الان که 4 ماهه شدم این یکتا خانم اذیت میکنه دو روز بود معدم شده بود مثله یه بادکنک که توش هی دارن سنگ میریزن غذا هم اصلا نخوردم ولی خدا روشکر امروز بهترم
صبحی هم رفتم مخابرات زنگ زدم به خاله جون و مامان جونت یعنی مامان جون اینقدر برات خرید کرده نمیدونم چجوری میخواد بیاره تازه میخواد تختای کوچولو هم برات بگیره که گفتم والا اینجا هم قشنگتره هم جنسش بهتره خوب دیگه نوه دختر ته تغاریشونه
خالت هم که خوشحاله داره خاله میشه هی میگه خدا کنه بامزه باشه با مهر باشه
دختر خاله و پسر خالت هم خوشحالن هر دوشون دختر دوست داشتن وای نرگس 3 سالشه اینقدر بامزس هروقت زنگ میزنم میگه خاله گوشیو بده به دوستم با نازم میگه
بعد من صدامو بچه گونه میکنم میگه سلامممم دوستممم کجایی خونه ما میایییی
ایشالله که یکتا فنقلی هم شیرین زبون باشه برات ناراحتم که3 زبانه میشه هرشب که با بابایی باهات حرف میزنیم اول انگلیسی میگیم بعد فارسی بعد ترکی گیج نشی یه موقع
دیروز هم مامان بزرگت یعنی بویوک آنه نذری پخت برای عاشورا اسمش عاشوره بود عجیب بود توش گندم حلیم بود بعد از پخت گندم کشمش انجیر ریز شده قیسی ریز شده بادم زمینی فندق گردو نخود لوبیا سفید ریختن وقتی جا افتاد پرتقال ریز شده و شکر اضافه کردن و در ظرف کشیدن و روشو با دارچین و پودر گردو تزیین کردن و دادن در و همسایه ولی عجیب بود مزش بد نبود من معده درد داشتم یه قاشق خوردم بابایی هم که اومد هر چی اصرار کرد من نخوردم اونم نخورد
راستی بابا بزرگ بابایی دختر دوسته هر نتیجه ای ک دختربوده یه سکه بزرگ بهش میده
چیزی که جالبه دو تا پسر داشته و اونها هم اون عمو 5 تا پسر بابای بابایی هم 3 تا پسر و یه دختر حالا همه نوه های پسری دختر دارن یعنی بچه های اولشون دختره خیلی جالبه نسلشون برگشته از پسر به دختر ولی دختر دوست داره 

 

 اینم بگم خانم فضول زشته میریم سونو اینقدر دست و پا نزن و هی سرتو بچرخون دیدی خانم دکتر چقدر خندید البته ذوقت میکرد میگفت شیطونه 

 


پ.ن همشهری ما دیگه نمایی کجایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد