یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

۹

سلام کوچولوی من بعد مدتها تونستم برات بنویسم
نمیدونم در چه حالی تا چند روز پیش که سونو نشون داد خیلی شیطونی دوست دارم زود حرکتت رو شروع کنی و حس قشنگ مادری رو بیشتر حس کنم
امروز رفتم و یه دل سیر تلفنی با ایرانیها حرف زدیم از پسر خالت پرسیدم چی دوست داری اول گفت دختر بعد گفت نه پسر اسمشم بزار علی گفتم باشه
دختر خالت هم که تو عالم رویاست 3 سال ونیمشه تا چند هفته پیش میگفت من عروسم و لباس عروس دارم هفته بعدش گفت من نی نی دارم بهش غذا دادم خاله الانم لا لا کرده
امروز میگه سلاممممممم دوستممممم خوبیییی منم مجبور شدم بچگونه باهاش حرف بزنم خلاصه دختره دیگه
دختر و همین  ناز و اداهاش که دل میبره توهم زودتر خودتو نشون بده لطفا پاتونو قشنگ باز کن ایندفعه شاید فهمیدیم دخملی یا پسمل
بعد از تلفن رفتم برات چند تا کاموا قشنگ خریدم امیدوارم بتونم برات لباس مباس ببافم بلد که نیستم سعی میکنم
بابایی هم تا یه ربع دیگه میاد لازانیا پختم بعدشم اگه بشه باید بریم عکسای عروسیمون رو باتو بگیریم
ایشالله سرفرصت برای دوستام از مراسم عروسی اینجا میگم جالبه خیلی با ایران فرق داره مخصوصا خوندن صیغه عقد و امضاها

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد