یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

زندگی

ساعت شده بود6 صبح و ساعت7 باید میرفتیم اداره گذرنامه بنا بر حرف سرهنگه فرودگاه تا ساعت12 تموم میشد و ما میتونستیم بریم ترکیه
بارهامونو دادیم امانتداری ساعت7 تاکسی گرفتیم ا.ول مقصد آژانس ترکیش ایرلانین برای گرفتن بلیط انکارا و بعد هم گذرنامه
بلیط که گیرمون نیومد اونم فقط 2 نفر جا برای پنجشنبه داشت که به درد ما نمیخورد
گفتیم بریم اول پاسپورتو بگیریم بعد ایران ایر ماهان میگردیم برای بلیط
ساعت9 اداره گذرنامه اول که رفتم فرم پر کردم بعد رفتم پیش رئیس کلشون نگاه شناسنامم کرد گفت تاریخ طلاقتو دست بردی توش داشت شاخم میزد بیرون
بعد طلاقنامم رو دید چون با دوتا خودکار مشکی نوشته شده بود میگفت ایراد داره باید بره شهرستان استعلام بشه داشتم سنگکوپ میکردم گفتم اخه من برای  چی بایذ دست ببرم تو شناسنامه و طلاقنامه شما بخواهین استعلام کنین من توتهران که هیچکسو ندارم چکار کنم
انگار که دلش سوخت گفت باش ه برو پیش خانم فلانی تا کاراتو بکنه
رفتم اون خانم هم انگار متهم گرفته گفت من وقت ندارم برو دو روز دیگه بیا گفتم امروز یکشنبس یعنی سه شنبه من دو روز تهران چکار کنم پلیس فرودگاه که گفت همین امروز تمومه گفت به من چه
اومدم بیرون قضیه رو گفتم همه ناراحت شدن عشقم که تعجبش زده بود یعنی چی بیچاره باید دوشنبه هم میرفت سرکار مرخصی نداشت مثل ایران که نیست اگه یه روز نباشه پول بی پول و کلی کار براشون میمونه
مامانم رفت تو و به سرهنگه کارت ارتشیه بابام و نشوون داد و اونم به خانمه گفته بود کار منو تموم کنه دوباره گفته بود الان که نمیشه فردا ساعت10 بیا بگیر
بازم یه روز یه روزه
راه افتادیم در به در دنبال بلیط که اصلا گیرمون نیومد راضی شدیم بریم استانبول و ازراونجا با تاکسی 5 ساعته بریم انکارا ولی نبود فقط پنجشنبه جا داشت اونم بیزنس یعنی نفری 800 هزار تومن تقریبا تا ساعت4 بعد از ظهر کلی اژانس گشتیم ولی هیچ نهایت تصمیم گرفتیم با اتوبوس ب ریم
رفتیم ترمینال وای که چه وضعی بود بلیط گرفتیم برای وان دوشنبه ساعت 7 شب
بماند که چه تاکسی هایی تیغمون زدن مثلا یه مسیر 5000 تومن رو 40 هزارتومن ازمون گرفتن که تاکسی بعدی بهمون گفت
با یکی از تاکسی ها که پسر خوبی بودرفتیم فرودگاه امام وسایلموو ن رو از انبار گرفتیم و ما رو برد هتل قرار شد فردا صبح هم بیاد ببرنمون اداره گذرنامه
اینقد ر هممون خسته بودیم که بیهوش شدیم صبح ساعت9 خودمونو رسوندیم اداره و با نذر و نیاز و دعا گذرنامم رو گرفتیم اینقدر ترسیده شده بودیم به پلسه گفتم دیگه مشکلی نیست گفت دخترم با هوا زمین دریا هر چی بری ازادی
رفتیم هتل نهار خوردیم و ساعت 5 رفتیم ترمینال و ساعت 7 حرکت به سمت ارومیه تو اتوبوس اینقدر میترسیدم میگفتم نکنه باز مشکلی باشه
پاهامون از خستگی ورم کرده بود ساعت7 صبح رسیدیم ارومیه و ساعت10 اتوبوس ترکیه حرکت داشت
جالب بود فقط ما بودیم و راننده و دوتا شاگرد راننده
قبلش عشقم پرسو جو کرد که با تاکسی بریم تا زودتر برسیم ولی اتوبوسیه بهمون گذرنامه هارو نمیداد میگفت نمیشه قبلا اسم نوشتین
خلاصه ما راضی شدیم که با اتوبوس بریم یکساعت که گذشت راننده و شاگرذه گفتن این اقا ازتون جدا بشینه چون لب مرز بازرسی هست اگه بفهمن خارجیه و شوهرته بهتون گیر میدن
دوباره ترس اومد سراغمون به عشقم گفتم هرچی ازت پرسید با این خانمهایی بگو نه بیچاره تعجبش زده بود عصبانی هم بود
به مرز رسیدیم ماموره اومد بالا پاسپورته ما رو نگاه کرد و پرسید چرا میرین ترکیه گفتم برای تفریح یه هفته میریم
بعد همش از مامانم سوال میکرد بیچاره گیچ شده بود من جواب میدم اخر سر کارت محله کارمو نشون دادم گفتم من کارمندم یه هفته مرخصی دار م میریم تا وان و برمیگردیم5
بعد نزیکه20دقیقه از عشقم سوال میپرسید ما هم هی صلوات تو دلمون میفرستادیم
بالاخره راضی شد که بریم وقتی حرکت کردیم شاگردراننده گفت بهتون شک کرده بود از من سوال پرسید گفتم نه بابا ب هم نیستن
بعد از دوساعت رسیدیم گمرک و شروع خاک ترکیه حدود 4 ساعت معطل شدیم ترس دیگمون از این بود که از مامان و زنداداشم بپرسن چرا دو روز پیش مهر باطلی خوردین که همینم شدولی از قبل قرارمون این بودکه بگیم مامانم حالش بد شده بوده برگشتیم
بعد از این همه استرس بالاخره از ایران گذشتیم
عجلمون این بود که به اتوبوس وان انکارا برسیم که اکه نمیرسیدیم باید تا جمعه منتظر میموندیم
جاده افتضاح بود افتضاح ایست بازرسی زیاد و اعصابمون داغون
اخرین ایست بازرسی مامورها کمک کردن یه تاکسی گرفتیم تا زودتر به وان برسیم از اتوبوس جذا شدیم چون خیلی یواش میرفت
با سرعت200 تاکسی ما رو رسوند ترمینال و اتوبوس  رفته بود ولی با همون تاکسی اتوبوسو پیدا کردیم و  نشستیم تو بوفه چون جا نداشت
28 ساعت توی راه بودیم تا چهارشنبه شب که رسیدیم انکارا و واقعا مثله جسد شده ب.ودیم
حالا شنبه کجا و چهارشنبه کجا یعنی 4 روز دردسر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد