یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

۵

گوگولی من صبحت بخیر  خوب زرنگیا دیدی دیشب موقع خو اب داشتیم فکر میکردیم زندایت که بچه میخواد چه خوب میشد با هم حامله میشدیم دیدی امروز ساعت 7 زندایی زنگ زد گفت حاملس چقدر خوشحالم دو تا نوهمسن ایشاله که دوتاتون صحیح و سالمین

هرشب موقع خواب اهنک سلطان قلبها رو برات میزارم خیلی با حسه منو بابات عاشقشیم قرار بود موقع جشن تو سالن موقعی که وارد میشیم و همه دو بدو میرقصن این اهنگ اول پخش بشه که اشتباهی اهنگ بیا عاشقم کن بنیامین گذاشتن چقدر خنده دار بود رقص تانگو با این اهنگ ولی خوب خاطره شد
بابایی هم کلاسه و دو ساعت دیگه میاد اینجا کماکان سرده و بارونی ولی من دوست دارم
جالبه ها نی نی داییت عین تو کوچولو فقط سیب و پرتقال میخوره
وای دارم لحظه شماری میکنم دنیا بیایی بریم ایران 1 ماه و همه وروجکهای خاله و داییهات ر و ببینی
اینم بگم تو یه دختر عموی خوشگل هم داری انتالیاست 4 سالشه  اسمش ایلایدا هست اون موقع که تو شکم مامانش بود من و بابایی تازه عاشق بودیم و شیدا  

 

عزیزم برای زنداییت و نی نیش دعا کن چونکه لکه خون دیده داره گریه میکنه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد