یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

این روزها

خوب خدا رو شکر دوسالگیت رو پشت سر گذاشتی و فصلی دوم زندگیت گذشت دخترم 


این روزها همش منو تو در کنار هم هستیم با هم میخوابیم با هم صبح بیدار میشیم با هم میریم خرید و تو توی گرفتن وسایل خرید بهم کمک میکنی با اشتیاق انگار که کار خیلی مهمی داری میکنی 

اینو بگم حالا که با اینجا رسید:

چند روز پیش رفتیم خرید و تو یه عروسک باربی خواستی برات خریدم منتها جعبش بزرگ بود و به سختی حملش میکردی و راضی نبودی که من برات بیارم خلاصه رفتیم مارکت و یه کیسه پلاستیک دادم بهت باربیت رو گذاشتی توی و کشون کشون تا در خونه آوردیش بیچاره کیسه دیگه پاره شده بود  اون موقع یادم به کارتون رابین هود افتاد که یه خرگوش کوچولو بود همیشه یه عروسک دنبالش کشون کشون میکشید خلاصه که با اون تجسم کلی خندم گرفت 


بعد از خرید میایم خونه اگر کار تمیزی باشه با هم انجام میدیم مخصوصا لباس پهن کردن که تو کارت اینه که به من گیره بدی و اسم رنگشون رو هم بگی 


با هم غذا میخوریم و کلا تمام روز با هم عشق میکنیم البته بگما دعوا هم سر جاش هست به موقع هم تنبیه میشی حسابییییییییی


موندم اگه یه روز بخوام برم سر کار چکار کنم الان هم تو به من و هم من به تو وابسته شدممم


فردا میخوام برات خمیر و رنگ انگشتی بگیرم هوراااااااا خیلی ذوق داره میدونم 


فرشته من که الان خوابی شبت بخیر مادرم دوستتتتتت دارممممممممممممم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد