یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

از دوستای وبلاگیم و مامانای نی نی سایتی ممنون بابت نظراشون ولی هر کاری میکنم تایید نمیشه  

 

در ضمن خیلی ناراحتم که نی نی سایت کاربریمو هنوز تایید نکرده و نمیتونم چیزی بنویسم 

 

نمیدونم چرا یکتا وقتی یه غریبه میبینه اینقدر ازشون فراریه در صورتیکه دور و برش هم شلوغ هست ولی خیلی دیر نزدیک کسی میشه تا بهش بگن نازی کوچولو میزنه زیر گریه و میاد بغله من  

دیروز یکی از دوستام مهمونم بود اگر بگین تا شب یه نیگا به دوستم کرد نکرد  

 

آنتالیا که بودیم با یه خونواده سوئدی دوست شدیم یه دختر بچه دو ساله داشتن وقتی من باهاش حرف میزدم با دعوا جوابمو میداد اینقدر رو داشت ولی یکتا سرشو گذاشته بود رو شونه من و زیر چشم نگاه مامان نی نی میکرد  

امان از وقتی که غریبه نباشه همچین آنیشی میبارونه   

 

شباهم مطابق معمول به می می آویزونه و هنوز  هیچ راهکاری برای جداییش پیدا نکردم که نکردم  

 

تا بهش میگم یکتا بریم اسلیپ میگه اشلیییی و میدوه طرف می می و با ذوق غش غش میخنده انگار که چه جواهری داره  

هفته پیش که تولد بابایش بود کیک خریدم و مهمون هم داشتیم ولی از آشپزخونه تا نزد بابایی برای تحوبل کیک با همراهی یکتا خانم بود  و خودش همچین شمعها رو فوت کرد اونم اصرار که هی شما روشن کنین من فوت کنم دست بزنید دست آخر با یه نیگاه خشمگینانه مادری ساکت شد  

 

هنوز با غذا خوردنش مشکل دارم خیلی کم میخوره یادم نیست یک ماه و نیمه پیش 10 کیلو بود هنوز هم 10 کیلو هست  از الان تو غذا پیاز باشه نمیخوره مرغ نمیخوره پوست عدس و لوبیا رو در میاره  

عاشق پوله خرده بابایش براش قلک خریده و ده بار درمیاره پ.لها رو و دوباره میندازه توش  

کیف هم خیلی دوست داره امروز تو راه اداره براش یه کیف خریدم ببینم شب استقبالش چجوریه ؟؟؟؟ 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد