یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

دیروز با یکتا روز خیلی خوبی رو شروع کردیم با همدیگه یه صبحونه قشنگ خوردیم بعدش با همدیگه خونه رو نظافت کردیم البته با همدیگه یعنی که خانم خانما ساکت بود و گذاشت من کارمو بکنم 

 

تو اتاق خواب قاب عکس عروسیمون رو نشونش دادم با انگشت بهش میگم مامان - بابا اشاره به عکسمون اونم میگفت ماما بابا قربونش برم 

 

بعد رفتیم خرید به هم دیگه سوار بر دوچرخه بعد رفتیم پشت آپارتمانمون تو آفتاب نشستیم و دوباره دوچرخه سواری  

اومدیم خونه با هم سوپ کرفس خوردیم بعد یه کم استراحت و دوباره سبزی پلو با مرغ خولدیمممم  تا ساعت 6 که رفتیم خونه بابابزگش اینا اونجا من دلمه خوردم به یکتا هم دو قاشق از داخل دلمه دادم  

ساعت 7 اومدیم پایین و 10 دقیقه خوابید یه دفعه بیدار ش اینقدر گریه کرد تا 1 ساعت فقط گریه میکرد بردیمش بیمارستان برای معاینه هم اولین بار بود که اینقدر گریه کرد مشکلی نداشت فقط گفتن نمونه ادرار رو آزمایش بدیم تا خانم جیش کنه 2 ساعت طول کشید اینقدر هم حرکت میکرد از اینور تخت به انور و میخواست راه بره که یه مقداریش هم ریخته بود بیرون ما میگفتیم یکتا جیشششش اونم میگفت ششششششش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد