یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

یکتا

ازخاطراتم درترکیه در کنار همسرم و میوه عشقمون یکتا مینویسم

شروع پست جدید

یه سلام به وبلاگم که مدت زیادیه نتونستم بیام آپدیتش کنم و یه سلام به همه دوستای گلم 

اگه خدا بخواد دیگه تند تند اپ میکنم چون اینترنت وایرلس گرفتیم و دیگه میتونم از هر اتاقی کانکت بشم البته دور از چشم یکتام که حسابی عاشق کامپیوتر اونم از نوع لب تابشه 

 

به طور خلاصه اتفاقات این مدت رو مینویسم که از یادم نره 

30 آبان از ایران به انکارا برگشتیم وچقدر سختی کشیدیم آخه اضافه بار زیادی داشتیم با تمام سختی هاش تموم شد و یه خاطره شیرین از ایرانم در ذهن من نقش بست و هر بار با دیدن عکسها و فیلمها دلم پر میکشه برای ایران ولی خوب دیگه این رسم روزگاره هر کسی یه قسمتی داره  

 

تو این مدت که از ایران اومدم یه بار بطرز فجیعی یکتا مریض شد و آنچنان سرمایی خورد که 3 شب بیمارستان رفتیم و اومدیم خانم کوچولو که اینقدر عاشق قاشق بود برای غذا خوردن بعد از اون مریضیش از هر چی قاشقه میترسته و به زور بهش غذا میدم 

 

دو تا دندون پایین خانم خانما تو شش ماه و نیمگی در اومدن و من اولین کسی بودم که فهمیدم ولی خوب چون رسم ترکا رو نمیدونستم که کسی که اولین نفر باشه باید هدیه بگیره زحمت خرید هدیه به باباش افتاد حالا دندونای بعدیشو اگه دیدم لو نمیدم تا بقیه ببینن و براش کادو بخرن 

 

اولین سال نو میلادی یکتا خانم هم با گرفتن دو تا عروسک هدیه از باباش و جشن کوچیک خونه بابا بزرگش افتتاح شد حالا میمونه ایشالله جشن نوروز که به عهده منه 

 

از خودم بگم که دو مورد کار مربوط به رشتم از دو تا شرکت معروف ترکیه برام پیدا شد طوری که یوکسل هم متعجب شده بود که برای من از این دو شرکت کار پیدا شده غلو نمیخوام بکنم ولی  خیلی ایده آل بودن رفتم و مصاحبه کردم یکیشون که میگفت باید در ماه یه چند روز ماموریت باشی که نمونستم به خاطر یکتا قبول کنم یکی دیگشون هم یه پروژه بهم داده که اگه بتونم تا 2 ماهه دیگه تحویل بدم مشغول به کار میشم که فعلا مشغول اونم ولی با وجود بچه خیلی کند پیش میرم بعید میدونم موفق بشم از یه طرف عاشق کار کردنم از یه طرف با وجودی که یکتا به خونواده باباش عادت کرده و هر روز یه دو- سه ساعت رو باهاشون میگذرونه ولی به خودم وابستس و تا از در وارد میشم اینقدر تقلا میکنه که من بغلش کنم شبها عادت دار ه بعد از یه چند ساعت نزدیکای صبح روی بازوی من بخوابه  توکل به خدا 

 

اینم از اولین پستم که همراه با عکس میفرستم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد